گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

ظلمی از نوع مادرانه

اردلان جون از نوزادیتون مامانه همیشه اسرار داشتن که شما را ببرن بزرگ کنند که کمکی به من بشه ولی من خیلی روی بچه هام وسواس بودم و خیلی هم دوستون داشتم و طاقت دوریتون را نداشتم اما خوب خیلی هم ضعیف شده بودم چند بار شب ساکت را بسته بودم که یکمی به همتون رسیدگی بیشتری بشه اما صبح ندادم بابا برنت بابا هم اسراری نداشتن اخلاق من را می دونستن . بی اندازه دوستون دارم و توی لبخت شما غرق شدم تا حدی که یکبار که حالم خیلی بد بود و نمی ذاشتم ببرنت که من با دوتا بچه بتونم بیشتر استراحت کنم عمه جون برایم ناراحت شدن و گفتن می گی بمیرم اما بچه هام را خودم بزرگ کنم اون موقع در جواب خندیدم اما با همه وجود همین را می خوام نمی دونم چرا ؟ تا اینکه یادم نیست چ...
2 مهر 1393

از شیطنت ها بگیم...

لی لی حوضک که مامانه به اردلان یاد دادن و منم به بقیه اما ارسلان تازگی یکمی استقبال می کنه .  قربونتون برم که هم با انگشت می زارین کف دستتون هم انگشتای کوچولوتون را تا می کنین. کلاغ پر که مال خیلی وقت پیش هست اوایل هر جا که واستاده بودین می گفتم کلاغ پر می شستین و دست روی زمین می گذاشتین و کلاغ پر می کردین حالا توی هوا هم کلاغ پر دارین و قشنگ محکم می گین پع. از حمام کردنتون بگیم که از اول عاشقش بودین و خدا نکنه در حمام باز بمونه . عاشق آب بازی هستین. ارشیا را داشتم ناز می کردم و ناز کردن یادش می دادم و دست به پشت سرش می کشیدم. حالا هر وقت دارین دعوا می کنین می گم ناز کن دست می کشی پشت سر خودت و خودت را ناز می کنی .ناز باشی ...
2 مهر 1393

گریه شوق

سلام به همه دوستان. خیلی وقت پیش بود با مامانه صحبت می کردم ... مامانه گفتن عزیز مریم میگن پنجره ها را باز می کنی مواظب باش بچه ها خودشون را نندازن بیرون.(آخه پنجره ها بزرگن و از زمین حدود نیم متری فاصله دارن)  مامانه هم بهشون گفتن نه هنوز زوده... فرداش سه تاییشون خودشون را از پنجره آویزون کرده بودن و با پا به دیوار می زدن و نصف دیوار را بالا رفتن. منم همشون را با هم بغل کردم  و بلند بلند  گریه گردم می گفتم کی اینقدر بزرگ شدین  عزیزای دلم   قربونتون بشم مامان  از اون به بعد گریه هایی از این جنس زیاد اتفاق افتاد ...   ...
1 مهر 1393

وقتی اردلان می خندونه

شب ساعتهای 12 بود که اردلان بیدار بود ارشیا و ارسلان خواب که یک دفعه ارشیا گریه کردم بابا هم دوید تا ارشیا را ساکت کنه که اردلان زودتر از بابا خودشو رسوند و شروع کرد به بازی با ارشیا که در حال گریه کردن و بود اون را خندوند من هم که داشتم توی آشپزخانه شیر درست می کردم سریع رفتم ببینم چی شده که ارشیا داره  قه قهه می زنه و تا رفتم دوربین را آوردم خنده ها تمام شد و حواسشون رفت به دوربین و شروع کردن به بازی باهم . اگه به عکس ها دقت کنین هر دو خوشحالند. فداتون باشم مثل کوه پشت هم باشین گلای من. بقیه در ادامه ... . ...
1 مهر 1393

ارسلان خسته

وقتی ارسلان خسته می شه از فضولی و ریخت و پاش کردن اتاقشون ... آخه فدا بشم من   یک روزی آرزوی این روزها را داشتم. روزی که بزرگ بشین شیطنت کنین و دیگه گریه و بهانه نداشته باشین.       ...
1 مهر 1393

بازی دیگه بچه ها

گلای نازم با جارو برقی به صورت مشترک بازی می کنین و فقط وقتی گریه می کنیم که می خوایت دوشاخش را از اتاق دیگه تا وسط اتاقتون بیارین و نمی شه دیگه ... اینجا داداشی ها با مامانه بازی می کردن و شما خوشحال بودی که جارو تنها مال شما شده. ...
1 مهر 1393

یک روز فوق العاده نرمال من و سه قلوها

سلام عزیزای دلم می خوام بگم اگه یک روز خیلی نرمال باشه و مریض نباشین و شیطنت نکنین و کثیف کاری نکنین که نمی شه چجوریه؟ صبح که از خواب پا می شم دست و رو نشسته اول نفری یک شیشه شیر مهمونتون می کنم  بچه ها را یکی یکی می برم و دست و روشون را می شورم بعد هم پی پی شون را عوض می کنم و با صابون می شورم و پوشک می کنم . بعد سنگر سازی می کنم یعنی یکی از تشکاشون می گذارم پشت بخواری دو تا دیگه را پایین گنجه چند تا بالشت جلوی در اتاقشون یک سه تا رختخواب بزرگ هم روی یک مبل تکی و دوتا پشتی جلوی میز که وظیفه دارن نذارن بچه ها به تلویزیون برسند که البته امکانات کفایت نمی کند و همیشه خودشون را می رسونند آخه می چسبند به صفحه تلویزین و از همون ج...
1 مهر 1393

صحبت

بابا = بای بای باع =  بابا ، تلفن زنگ می زنه ، صدای زنگ در خونه می آد ، بغلم کن ، پر  پع = پر دَع = دَدَ ، پر اِدِ = بده کو  کیه = وقتی خونه کسی هستیم صدای زنگ می آید با چشمای گرد و نگاه به اطرف ایجا = اینجا کیخ (اولین کلمه ارشیا در نوزادی) جیس (ا ولین کلمه ارسلان در نوزادی ) = جیز آقو هم ا ولین کلمه اردلان بود. آخه قربان بره مادر راستی ارشیا جمله هم میگه : رفته جلو آیفون ، با انگشت اشارش می کنه محکم می گه باع دَ.   ...
1 مهر 1393